تولد آقای خونه ی ما
ائلشن جان در اولین روز تولد
اینم یه عکس از سیسمونیت پسر گلم
چند عکس جدید
چه خمیازه ای پس این 9 ماه چیکار می کردی
4 ماه مونده بود که تو بدنیا بیای مامان بزرگ من وبابا جون از دنیا رفت خیلی دوست داشت که تو رو ببینه ولی قسمت نشد عزیزم
امروز چهلمت در اومده داریم میریم مراسم افطاری مامان بزرگ
این 4 ماه چه قدر زود گذشت عزیزم
اولین عاشورا...
کم کم داری میشینی
چه اخمی
عافیت باشه گلم
تلاش ائلشن برای مکیدن انگشت شصت پا
بالاخره موفق شدم
ماجرا های ائلشن و لپ تاپ
این روزا به محض اینکه می خوایم لپ تاپ رو روشن کنیم هر جای خونه باشی خودتو سه سوت میرسونی پیش ما با یکی دو دقیقه هم راضی نمی شی تا خسته نشی و خوابت نگیره ول کن نیستی گلم
کار شما خیلی مهم تر از کار ماست
میدونی چیه؟
موس رو میگیری یه دستت با دست دیگه می خوای صفحه رو ببندی
وقتی بستی و نتونستی دوباره وا کنی تازه کارت شروع می شه
گریه و زاری از شما که ما واست وا کنیم و خنده و ریسه از من وبابا جون
اولین اصلاح موی سر پسر گلم توسط بابا جونش انجام گرفت
چون تار های موت خیلی نازکن برا همین نمیشه بردت آرایشگاه بابا جون تصمیم گرفت خودش دستی به سروروت بکشه اولش گریه کردی ولی با دیدن دوربین و اینکه ماشین ریش تراش رو دستت گرفتی آروم شدی